آیدین کوچولوآیدین کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
آوینا خانمآوینا خانم، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

امید من آیدین

چقدر دیر

سلام دوستان نی نی وبلاگی. وای امروز که اومدم سراغ وبلاگ آیدین  اصلا باورم نمیشه آخرین پست مربوط به عید 99 بوده . من این مدت اینقدر درگیر و مشغول  بودم اصلا نرسیدم به وبلاگ . آیدینم فداش بشم کلاس اول شد و آموزش مجازی و منم شدم معلم آیدین و آویناخانوم هم با شیطنتاش و شیرین زبونیاش هم حسابی کلاس اولی شده . سعی میکنم خاطرات این یکسال رو فشرده ورق بزنم. دوهفته دیگه ان شاءالله  عید ۱۴۰۰ میرسه.امیدوارم سال خوبی در انتظار  همه مون باشه به امید خدا
17 اسفند 1399

عید ۹۹

با دوماه تاخیر سال نو مبارک.😉 سال تحویل ۷صبح بود و من حدس میزدم بچه ها اونموقع خواب باشن. برای همین مراسم عید رو شب برگزار کردیم.بچه ها حسابی شادی کردن و بعدم شیرینی خوردن و ساعت ۱ خوابیدیم.فردا صبحش متوجه شدم داخل سفره هفت سین تخم مرغ نزاشتم.سالهای قبل آیدین زحمت تزیین تخم مرغ ها رو میکشید.امسال یادمون رفت. تو پهن کردن سفره هم خیلی ذوق داشت و همکاری میکرد. امسال درک بهتری از ۷ سین داشت و هر کدوم رو که داخل سفره می‌گذاشت میپرسید که این برای چیه. آوینا بلا هم در حد خودش همکاری که نه، خرابکاری 😉 میکرد و هی  وسایل رو جابجا  میکرد. خلاصه امسال وروجک خانم نقش بیشتری داشت. خدا حفظت کنه.  به دلیل بیماری کرونا پ...
18 ارديبهشت 1399

کرونا

ویروس کرونا خیلی روی زندگی ما انسانها اثر گذاشت. باعث شد قدر خیلی چیزها رو بدونیم که فعلا ممنوع شدن ( دورهمیا ، روبوسیا ، خرید رفتن ، دید و بازدید ، راحت نون خوردن بدون داغ کردن مجدد در فر و سوختن دست، و... ) تمیزتر از قبل باشیم. خونه نشین بشیم. عید رو بدون دید و بازدید تموم کنیم. نگران سلامتی خودمون و عزیزانمون باشیم. درمورد بچه ها بیشتر سختی داشت. همش خونه بودن و از بهار بی نصیب . هرچند ما دوبار رفتیم بیرون اونم داخل ماشین الکل به دست و دستکش و ... هرچند کنترل بچه ها خیلی سخته. مرتب بگی دست نزن به چشمهات .دست نکن تو دهانت و ... آیدین و آوینا که همش درحال شستن دست البته آوینا بیشتر . هر ده روز یه قالب صابون تموم میکنه این خانوم فسقل 🤗 ...
19 فروردين 1399

دندون جدید !

تو دوران کرونا و قرنطینگی و استرس و اضطراب کرونا گرفتن 😅 یه اتفاق شیرین افتاد. اولین دندون شیری آیدین 9 اسفند افتاد. زود بود ولی افتاد.چند هفته قبل که بردمش دندون پزشکی ، خانم دکتر گفتن سن دندونش جلوتر از سن خودشه و احتمالا دندون شیریش بیفته و افتاد.یه مدت بود لق شده بود و آیدین باهاش بازی میکرد و ما هی تذکر میدادیم بازی نکن میفته. تا اینکه خودش افتاد.جالبه اولین دندون شیری رو تقریبا تو سن 5 ماه و نیم درآورد و همون دندونش تو سن 5 سال و نیم افتاد. قربون دندونات برم 🤗 تو کارتون پپاپیگ دیده بود که وقتی دندون پپا افتاد یه فرشته به اسم توث فری میاد و زیر بالشت پپا یه سکه طلا میزاره. و به من گفت مامان حالا که دندونم افتاده توث فری برام س...
16 فروردين 1399

شبکه پویا

دیشب داشتم مطالب وبلاگ رو مرور میکردم.رسیدم به پست ادابازی که آیدین نمیگذاشت عکس قشنگ ازش بگیرم و اونجا که گفتم عکس آیدین رو برای شبکه پویا فرستادم .عکس مسافرت کیش بود.نمیدونم نشون بدن یا نه. اما روز تولد آیدین شبکه پویا عکسش رو نشون داد و گفت:« عزیزدردونه من آیدین نادری 5 ساله از شهرکرد» . خیلی جالب بود عکس زهرا رو که به ما خبر داد عکس بفرستیم نشون ندادن و عکس آیدین رو نشون داد.😉 اینم خاطره ای شد.   ...
27 آذر 1398

کتاب داستان دست ساز

به مناسبت هفته کتابخوانی از مدرسه به آیدین گفتن که کتاب قصه دست ساز آماده کنه البته با کمک والدین.اما آیدین با داستانش کاری نداشت و فقط میخاست کاردستی و آدمک درست کنه.کلی با هم درمورد موضوع داستان بحث کردیم ولی بی نتیجه بود.آیدین فقط میگفت کاغذرنگی هارو بیار من کتاب درست کنم و درمورد اینکه باید یه داستانم باشه توجیه نبود.منم که دیدم وقت میگذره  و شاید دیر بشه خودم موضوع رو انتخاب کردم. قصه آدم برفی.پرسیدم اسم پسر داستانت چی باشه و اون گفت اسم خودم باشه ،آیدین. البته درمورد قسمتهایی از داستانم با هم اختلاف نظر داشتیم 😅 مثلا آخر داستان که آدم برفی آب میشه من میگفتم تو رفتی به مادرت گفتی پس آدم برفی کو ؟کجا رفته؟،اما آیدین میگفت نه من...
28 آبان 1398