آرایشگاه
امسال 30 فروردین برای اولین بار من و بابایی آیدین رو بردیم آرایشگاه. فضای جذابی داشت . ماشین شارژی و تلویزیون و کلی اسباب بازی. داخل حیاطش هم سرسره و تاب بازی . خلاصه تمام چیزهای مورد علاقه آیدین اونجا بود و ما خوشحال و کلی برنامه ریزی که حالا ازش فیلم و عکس میگیریم و ... چشمتون روز بد نبینه ، به محض اینکه آقای آرایشگر دستگاه موزر رو روشن کرد گریه آیدین شروع شد و به هیچ روشی ساکت نشد . دیگه مجبور شدیم به زور موهاشو کوتاه کنیم . بابایی روپوش پوشید و بغلش کرد و منم سر آیدین رو محکم گرفتم و آقای آرایشگر با زحمت زیاد کارش رو انجام داد . آیدین اینقدر گریه کرد که تمام دهانش پر از مو شد و ما هم کلی حرص خوردیم.بالاخره موهاش کوتاه شد و بعد از دوسال و 7 ماه تازه قیافه پسرونه پیدا کرد. بعد از اون بابایی براش بستنی خرید تا گریه آیدین تمام شد . اینم ماجرایی بود . خدا بخیر بگذرونه سری بعد رو