آیدین کوچولوآیدین کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
آوینا خانمآوینا خانم، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

امید من آیدین

خاطرات شمال 98

1398/5/3 18:07
نویسنده : مامانی
353 بازدید
اشتراک گذاری

سری قبل که رفتیم شمال خرداد 94 بود و آیدین 9 ماهه و چیزی از اون روزها یادش نمونده.امسال تابستون تصمیم گرفتیم عازم شمال بشیم و آویناخانم هم این سری همسفرمونه و 20 ماهشه.نمیدونم چیزی یادش بمونه یا نه.در ضمن اولین سفر طولانی بود که با ماشین خودمون میرفتیم.ممنون از بابایی که حدود 1500 کیلومتر ! رانندگی کرد.قبل رفتن من نگران بودم که نکنه تیرماه شمال خیلی گرم باشه و خوش نگذره ،ولی خداروشکر وقتی رسیدیم هوا عالی بود و بچه ها با خیال راحت کلی آب بازی کردن.

ابتدای راهمون آزادراه قم کاشان بود که عجب بیابون گرم و خسته کننده ای بود. قرار شد برای شب جمکران بمونیم و فردا صبح به طرف تهران حرکت کنیم.

برای اسکان یه اتاق گرفتیم که 12 تخته بود ! 6 تا دوطبقه که آیدین و آوینا کلی بازی کردن و شیطنت. همش آیدین میگفت من بالا میخوابم ولی من گفتم تو خواب غلت میزنی میفتی پایین . و نهایتش با وجود 12 تخت همه رو زمین خوابیدیم 😆 صبح هم درحالیکه بچه ها خواب بودن سوار ماشینشون کردیم و ساعت 6 صبح به سمت تهران راه افتادیم.

زیبایی های جاده هراز و بچه ها که از آب بازی تو هر شرایطی نمیگذرن 😆

ساعت یک ظهر رسیدیم دریاکنار و جای همه خالی . هوا عالی و کلی خوشگذرونی.چقدر طبیعت زیبایی

اینم خونه چوبی آیدین

اینم سورپرایز من : آوینا خانوم

آیدین خیلی رستوران دوست داره و از مسافرتها همین خوب یادش مونده و علاقه داره غذا سفارش بده و همش دنبال نی سبز بود که بزاره تو ظرف دلستر و باهاش نوشیدنی بخوره. دیگه آقای گارسون میدونست و بهش نی سبز میداد 😆

بابایی براش دوچرخه کرایه کرد و برای اولین بار آیدین تمرین دوچرخه سواری کرد و یاد گرفت و خیلی خوشش اومد. قرار شد وقتی برگشتیم خونه براش دوچرخه بخریم.

دیگه آب بازی که کم نزاشتن و کنار دریا حسابی حال کردن.

چندجا رفتیم خرید و طبق معمول ماشین جزء جدایی نشدنی از آیدینه 😍 از فروشگاه اول 4 تا ماشین خرید.از فروشگاه دوم یکی خرید. از فروشگاه سوم هم میخاست یه ماشین چوبی بخره که اجازه ندادم.تازه دوتا ماشین از خونه برده بودم برای بازیش ولی نو که اومد به بازار ... بالاخره یکی از ماشینهاش هم شمال جا موند.خیلی ذوق ماشینها رو میکرد و شب میزاشت کنارش میخوابید.الهی فدای این دلخوشیهای کوچیکت مامان 😘

خیلی خوش گذشت و تا چند روز آیدین تو همون حال و هواست. ان شاءالله هرسال بشه بریم شمال .

 

پسندها (7)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

🌼 نوشین 🌼🌼 نوشین 🌼
3 مرداد 98 21:41
همیشه به گردش🌹
مامان نرجس خانوممامان نرجس خانوم
5 مرداد 98 12:27
خداروشکر خوش گذشته ان شاءالله همیشه به گردش و شادی
❤️Maman juni❤️Maman juni
6 مرداد 98 2:34
هميشه شاد باشين خوشكلاي من🥰🌹💋
عمه فروغعمه فروغ
24 مرداد 98 10:49
همیشه به خوشی