شن بازی
یکی از روزهای تابستون آیدین رو برده بودم خانه بازی و بیشتر مدت آیدین مشغول شن بازی بود.به بابایی پیشنهاد دادم وقتی رفتیم باغ از کنار رودخونه براش ماسه بیاریم و بساط شن بازی رو تو خونه براش آماده کنیم. بابایی هم براش این کار رو انجام داد و آیدین حسابی مشغول شده بود. تا اینکه از سر شیطنت شن ها رو میریخت تو راه پله و کار من شده بود جارو کردن فعلا بابایی شن ها رو جمع کرده تا هم فضای مناسبش رو پیدا کنیم و هم مجددا شن بیاریم.آخه بیشترش جارو شده و رفته
پ ن :واقعا متاسفم برای اون عمه و عمو که برادرزاده شون رو ندیدن و میان از وبلاگ عکساشون رو برمیدارن.
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی