عیدت مبارک عزیز دل مامان
امروز اول فروردین سال 95 هستش و دومین سالی که خودت سر سفره هفت سینمون هستی. از دیروز که برات ماهی قرمز خریدیم همش دور تنگ میچرخی و ماهی ماهی میگی. خیلی دوست داری دستت رو داخل تنگ بکنی و ماهی ها رو بگیری اما نمیشه که مامانی . بخاطر شیطونی هات تصمیم گرفتم سفره هفت سین رو صبح روز عید که خوابی پهن کنم . سال تحویل ساعت 8 صبح بود و بابایی از 15 دقیقه پیش شروع به صدازدنت کرد تا بیدار شی ولی تو غرق خواب بودی تا اینکه 5 دقیقه قبل از تحویل سال بیدار شدی و با دیدن سفره هفت سین خواب از چشمات پرید و نمیدونستی از کدوم خوراکیها شروع کنی یه گاز به گز میزدی و می انداختیش بعد میرفتی سراغ شیرینی ها . میخاستی سیب هفت سین رو بخوری . داشتی سیب رو مینداختی داخل تنگ تا ماهی ها بخورن و هی میگفتی ماهی سیب ، ماهی سیب ... خلاصه هنور نیم ساعت از شروع سال جدید نگذشته بود که مجبور شدم سفره هفت سین رو جمع کنم که از دست بازیگوشیهات در امان بمونه . عزیز دل مامان و بابا عیدت مبارک. ان شاءالله سالی پر از سلامتی و خیر و برکت و آرامش برای همه باشه و دست پر مهر خدا بالای سر همه الهی آمین .دوستت دارم الهی قربونت برم خداروشکر بخاطر همه نعمتها مخصوصا تو