آیدین کوچولوآیدین کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
آوینا خانمآوینا خانم، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

امید من آیدین

سواری !

آیدین از این الاغ زهرا خوشش اومده  و همیشه با زهرا سرش دعوا دارن که کی سوار بشه . ولی برای تولدش هرچی گفتیم الاغ بخریم گفت نه . حالا با اژدهای بیچاره خودش سواری میکنه ... ...
10 شهريور 1395

جشن تولد

روز پنج شنبه برای آیدین جون جشن تولد گرفتیم و خیلی خوش گذشت . آیدین از فشفشه و فوت کردن شمع خوشش اومد و بعد از بریدن کیک شروع به لیس زدن چاقوی کیک کرد  . بعد از تولد هم هرروز براش یه فشفشه روشن میکنم ذوق میکنه و یه شمع فوت میکنه و هر بار که فیلم تولدش رو میبینه میگه کیک میخام . کلاه تولدش رو میزاره و یه کلاه هم سر من و میگه تولد بخونیم و خودش شروع میکنه به خوندن : تولد تولد تولدت مبارک بیا شمعها رو فوت کن تا صد سال زنده باشی  ان شاءالله 120 ساله بشی مامان جان دوستت دارم نفسم بازم تولدت مبارک با یه دنیا آرزوی خوب  از بابایی هم تشکر بخاطر کیک خوشگلش آیدین و مهموناش آیدین و کادوی تولدش   ...
10 شهريور 1395

آیدین جان دوسالگیت مبارک ...

   امروز دومین سالگرد تولدته مامان جان . واقعا چه زود گذشت ... باورم نمیشه دو سال گذشته باشه  از روزی که خدا بهترین و زیباترین هدیه اش رو برای ما فرستاد و ما رو لایق تو دونست . با اومدن تو بهترین و قشنگ ترین لحظه ها و روزها وارد خونه خوشبختیمون شد و تولدت شروع خوشبختی ما بود .  دوستت دارم نفسم . زندگیت سرشار از خوشبختی عزیزم         ...
2 شهريور 1395

خط خطی

از وقتی آیدین مداد دستش گرفت و نقاشی کردن رو یادش دادیم خیلی تو نقاشی هم پیشرفت کرده و بنظرم برای بچه 22 ماهه واقعا عالیه . مثلا یه صورت آدم میکشه با چشم و گوش و بینی و لب خندون و موهاش که چقدر قشنگه .یادم باشه از نقاشیش عکس بگیرم .دیروز هم یه گنجشک میکشید عالی بود و ما تعجب کردیم .درخت و کوه هم میکشه . خلاصه گاهی وقتها روی دیوارها هم اثر تاریخی به جا میگذاره که یه روز پاک کن دادم و بیچاره یه سری رو پاک کرد ولی نمیدونم چه مزه ای داره نقاشی رو دیوار برای بچه ها. هر جا رو که فکرشو بکنی یا نکنی خط خطی کرده .پشت بشقاب غذا ! روی چرخ خیاطی ! در قابلمه ! جالبترینش روی کمر من ! یه روز که مشغول خیاطی بودم یه لحظه یه چیزی رو پشتم احساس کردم  و او...
23 تير 1395

موتور

بابایی برای آیدین موتور سه چرخ خریده و عصرها که هوا خنک میشه من یا بابایی میبریمش بیرون و اونم کلی ذوق میکنه هر چند که هنوز نمیتونه پاش رو روی پدال بگذاره ولی سمت چپ و راست رو یاد گرفته و میدونه برای عوض کردن جهت باید فرمون رو به کدوم سمت بچرخونه .یه بارم با موتورش تا بالای تپه نورالشهدا رفتیم ... ...
23 تير 1395

کتاب

آیدین از همون اول علاقه زیادی به کتاب پیدا کرد و واقعا هم براش مفید بود و خیلی از داستانها رو با خودش مرور میکنه و به زبون خودش تعریف میکنه .هم برای حافظه اش خوبه هم برای گفتارش  و  مفهوم لغات زیادی رو بخاطر داستانها یاد میگیره و ما هم براش کتابهای جدید میخریم . هرچند که بعد چند روز که موضوع کتاب براش تکراری میشه و داستانش رو یاد میگیره پارش میکنه و منم چسب میزنم و براش بایگانی میکنم و کتاب جدیدی رو براش میارم . یه روز که مشغول پخت ناهار بودم هی مزاحم کارم میشد و منم گفتم برو کتاب سبزک قورباغه پشیمان رو بخون .اونم کتاب رو باز کرد و بعد مدتی متوجه شدم صداش نمیاد و دیدم روی صفحه آخر کتاب خوابش رفته فداش بشم . ... (کتاب رو یه دور...
23 تير 1395

شب قدر

شب 21 رمضان تصمیم گرفتیم من و بابایی همراه آیدین در مراسم شب قدر شرکت کنیم . برنامه بالای تپه نورالشهدا در یه هوای عالی و خنک بود و ما مسیر رسیدن به بالای تپه  رو پیاده روی کردیم . آیدین موقع خوندن دعای جوشن کبیر کتاب مفاتیح رو از دستم میگرفت تا خودش بخونه و من  عقب میافتادم و مجبور میشدم بعدش خودم تند تند فرازها رو بخونم . آیدین تا ساعت 12 شب بیدار بود و بعد از بازیگوشی و خوردن آب و بیسکوییت و شکلات و ... دیگه خسته شد و خوابید . الهی بهترینها برای همه مخصوصا عزیزدل مامان مقدر شده باشه آمین . ...
23 تير 1395

پسرخاله جدید

محمد حسین پسرخاله جدید آیدین . ماشاالله خدا حفظش کنه جیگر خاله  اون یکی هم زهرا دخترخاله ناز آیدین  همه خونه مادر جون ... ...
24 خرداد 1395

پوشک

آیدین حدود یکسال و چهار ماهش بود که : یه روز یکی از دوستام رو دیدم که درمورد از پوشک گرفتن بچش تعریف میکرد و به منم گفت سعی کن زودتر بچت رو از پوشک بگیری. یه دوست دیگم گفت من از یک سالگی بچم رو دیگه پوشک نمیکردم و منم تصمیم گرفتم آیدین رو از پوشک بگیرم. چون یه مطلبی هم خوندم که بچه از یکسالگی خودش متوجه میشه چه موقع دستشویی داره . اوایل سخت بود و فرش و موکت و ... و اتاق و آشپزخونه و هال و ... چند وقت پیش مامانم پیشنهاد داد خودت ببرش دستشویی و من  هر دو ساعت یکبار میبردمش و اینجوری بهتر شد . البته یه مشکل داشتم که اوایل میبردمش حمام کارش رو بکنه و اونجا با هرچی دم دستش بود مشغول بازی میشد و شیلنگ آب که دیگه نگو . یه م...
10 خرداد 1395